درجستجوی آرینا
حدودساعت سه نیمه شب بود،آریناتو رختخوابش جابه جاشدودوباره خوابید.وقتی خیالم راحت شدکه خوابه چشمامو بستم وخوابیدم یه لحظه از خواب پریدم تادوباره آرینارو نگاه کنم.ازاونجائی که شبها داخل جا خیلی قل می خوره سرجاش نبود.دورو ورمو نگاه کردم دیدم نیست کل اتاقو دیدم ولی نبودیکدفعه از جام پریدم ،ترس تمام وجودموگرفت،آریناکجاست وباخودم تکرارمی کردم آریناکجائی....توخواب وبیداری ترس ونگرانی گیج شده بودم که از اتاق اومدم بیرون دیدم شیطون بلا چهاردست وپابرای خودش داخل خونه می گرده .اماحسابی توی دل مامان خالی شده بود. ...
نویسنده :
مامان آرینا
20:29
شعر دندان
دندون ناز وتازه ابری که بارون داره آرینا دندون داره دندون ناز و تازه آرینا بهش می نازه میگه مامان قشنگن دندونای تمیزم مامان میگه قشنگن دخترک عزیزم خاله ساراوقتی آرینا اولین دندونش پیداشداین شعروسرود . ...
نویسنده :
مامان آرینا
17:01
احساس مامان آرینا
۱۳۶۰/۱۱/۲۳ بودکه داستان زندگی من شروع شد دهه اول کودکی بودوبازی و آرزوی بزرگ شدن دهه دوم جوانی بودوشورعشق دهه سوم مسئولیت بود&nbs...
نویسنده :
مامان آرینا
16:58
شعر لب غنچه
لب غنچه آرینا آرینا گل میخکی یا مینا آرینا آرینا گل میخکی یا مینا لب غنچه ایی لب غنچه ایی مثل گل تو باغچه ایی آب میدنت باز میشی مثل یه گل ناز میشی یه گل ناز توخونه ایی &...
نویسنده :
مامان آرینا
16:57
سفره هفت سین
نوروز۱۳۸۹بودکه من آرینا کوچولو رو ۵ماهه بارداربودم .روزهای اخرسال بودکه تصمیم گرفتم واسه آرینا یه سفره هفت سین کوچولوکنارسفره هفت سین خودمون بچینم.سفره هفت سین آرینا مثل خودش نقلی بود.سبزه سفره رومامان بزرگ آرینا به مناسبت اولین سال وجودنازنین آریناسبزکرد . ...
نویسنده :
مامان آرینا
16:56
کنجکاو
آرینا دخترکنجکاویه.سرازهمه جادرمیاره . ...
نویسنده :
مامان آرینا
16:55
احساس بزرگی
عکس
آرینا وقتی ده ماهه بود برای اولین بار رفت آتلیه عکس تا عکس بگیره وقتی آقای عکاس ازش عکس می گرفت ازنورفلش خوشش میومدوچشماشو می بست ومی خندید.(موش می شد) ...
نویسنده :
مامان آرینا
16:48
وقتی مامان باصدای بلند میگه آرینااااااا
هرموقع صدای آرینا بلانمی یادوخونه درسکوته مامانی متوجه می شه که آرینایه جائی گوشه وکنار خونه داره دسته گل به آب میده.وقتی مامانی می رسه به صحنه جرم وباصدای بلندمیگه آریناااااااا،موموشی خانم باکمال خونسردی وبااون چشمای گردش به مامانی نگاه می کنه ودستاشو تکون می ده ومیگه :بابا،دی بو د،بی دی بی دی .یعنی بابا اجازه می ده هرکاری بکنم لطفامزاحم نشو تا با خیال راحت به کارم برسم . &n...
نویسنده :
مامان آرینا
16:29